پنهانی به جبهه رفتن
بچه های روستا یکی یکی عازم جبهه بودند. قربان علی هم دفعه اول پنهانی به جبهه رفت و بعد از مدتی برگشت. دفعه دوم که می خواست برود مانع رفتنش شدم و از ماشین جا ماند. پیاده به راه زد تا به جغتای برود، ولی با پای برهنه به دنبالش دویدم و او این حالتم را که دید برگشت، ولی باز هم طاقت نیاورد و پنهانی به جبهه رفت.